آه اگر آزادی سرودی می خواند


امروز داشتم به این فکر می کردم که بعضی امکانات و فرصتها واقعاً موهبتی اند
در این روزگار شلوغ و بهم ریخته ....مثلاً همین دنیای مجازی که مرزهای محدود را
از میان برداشته ... و این گستره ی ناپیدای وبلاگها، که هر کدامشان بازتاب افکار و
احساس نگارنده ای هستند ...بعد وقتی اینها را می خوانی و می خوانی، دیگه احساس تنهایی
نمی کنی ... دیگه احساس بیگانگی نمی کنی با این آدم های روزانه ای که مثل منظره ی
خیابانی که مسیر همیشگی ات هست، به دیدنشان _ یا شاید هم ندیدنشان_ عادت کرده ای!
واقعاً کجا دیگه میشه اجتماع اینهمه عقیده و دیدگاه رو یکجا دید؟
یعنی توی مملکت ما اینطوریه ... صداوسیما که بلندگوی تبلیغاتی حکومته ... روزنامه ها و
مجلات هم که برای حفظ حیات خودشون، به اجبار یا خودخواسته، سانسور میشن ...
چیزی که باقی میمونه ماهواره و اینترنته ...
و باز از بین این دو تا، من اینترنت رو بیشتر ترجیح میدم ... و بیش از همه محله ی پویای وبلاگ نویسان!
توی دوران دانشجویی فرصت زیادی برای اینجور گپ و گفت ها و تبادل نظرها هست ...
و همین بحث ها تمرینی میشه برای یاد گرفتن الفبای گفتگو ... یادمه گاهی میشد که 3-4 ساعت
درباره ی یه موضوع حرف می زدیم ...
همیشه فضایی بود برای شنیدن تحلیل ها و استدلال های منطقی ... و برای به چالش کشیدن
مسایلی که لازم بود بهشون فکر کنیم...
اما توی فضای عمومی ِ جامعه، باز کردن باب اینطور گفتگوها خیلی سخته ...
شاید به این خاطر که همه پیش فرض های یکسان یا حداقل کمی نزدیک به هم، ندارند ...
برای همین گاهی با بعضی ها که صحبت می کنم اینقدر این بحث ها به نظرم
بی نتیجه میرسه که ترجیح میدم اصلا ً ادامه ش ندم ... مثل اینه که بدون داشتن فرض ثابتی
برای قضیه،بخوای حکم اونواثبات کنی... بعد میبینی از هر راهی که می خوای به حکم برسی،
طرف مقابلت یه فرض جدید به صورت مساله اضافه میکنه!
حالا میفهمم انقلابیون مردمی ِ اون زمان واقعاً چه تلاشی میکردن تا بتونن مردم عامی را هم
آگاه کنند ... یا مثلاً کسی مثل صمد بهرنگی که اینطور با زندگی و رنج مردمش آمیخته میشه ...
کتاب میبره برای بچه های روستا ... عریضه و نامه می نویسه برای روستایی ها ... به قصه ها و
افسانه هاشون گوش میده ... و اینقدر به مردمش نزدیک میشه که اونو از خودشون می دونن ...
و این آدمه که میتونه مردمش رو از خواب خرگوشی بیدار کنه و از عظمت و آزادی دریا براشون بگه ...
میتونه ماهی سیاه کوچولو بشه و جلوی پیرماهی های خرفت بایسته!

این روزها توی همه ی وبلاگها حرف اتفاقاتی که توی این چند هفته رخ داده... به نظرم خیلی ها
نمیدونن باید منتظر چی باشن .. از طرفی مشروعیت دروغین این امارت سست، نقش بر آب شده ...
و از طرف دیگه این ترس توی ذهن اکثر مردم هست که خب اگه این نباشه، چه کسی خواهد آمد؟ ....
با خیلی ها که صحبت می کنی از هرج و مرجی میگن که ممکنه زندگی آروم مردم را برای
مدت طولانی بهم بزنه ... و این خیلی ناامیدکننده ست، چون یک خواستِ جمعی ِ اراده مند برای تغییر
وجود نداره ... بعد نتیجه ش این میشه که فقط یه عده که همیشه پیشتاز این حرکتهای آزادی خواهانه
هستند باید هزینه ی سکوت اون اکثریت ِمصلحت اندیش رو هم پرداخت کنند!
از طرفی این جمع ِ معترض، چون رهبری ِ سازمان یافته ای هم نداره، متاسفانه به این راحتی ها
به نتیجه نمیرسه ...به موضع گیری ِ کشورهای دیگه هم که زیاد نمیشه اعتماد کرد ...
چون توی سیاست در نهایت هر کدام منافع خودشون رو ارجح تر میدونن از احقاق
حق پایمال شده ی مردم ایران!
این وسط فقط خود مردم اند که میتونن کاری بکنند برای این سرزمین به تاراج رفته ...
و این تردید ... این تردید و ترس عامه ی مردم، یه مانع ست!
اینطوریه که هر روز یه عده قربانی میشن و خیلی ها هنوز سرگرم زندگی روزانه شان هستند!
واقعاً نمیشه حدس زد چه اتفاقی خواهد افتاد، اما از صمیم قلبم امیدوارم این اعتراضات مقدمه ی
اون دگرگونی ِ بزرگ باشه ...
فقط در اینصورت از خون کسانی که توی این روزها شهید شدند، پاسداری خواهد شد!



آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است
که حضور انسان
آبادانی است
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
کوچکتر حتی
از گلوگاه یکی پرنده!

"احمد شاملو"

درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"