نه اینکه فکر کنی دلم برایت تنگ شده ....
نه اینکه هوس کرده باشم دوباره با شیطنت بدوم میانِ حرف هایت
و افکارت را بهم بریزم .... و تو داد بزنی:
" یواش تر دختر! حواست نیست، داری احساسم را لگد می کنی! "
و من بایستم و با تعجب نگاهت کنم ... آنوقت تو بخندی بر این هراسِ
خیالیِ چشم هایم ... و من گریه کنم .... از ته ِ دل ....
چقدر کودکانه دوستت داشتم!
□□
آنقدر دوری که
وقتی نگاهت می کنم
گردنم
تیر می کشد!
0 نظرات:
ارسال یک نظر