آنسوی در..


آرام آرام روي واژه هايت مي لغزد … انگار مي خواهد تمام حرف هايت را
با پاي پياده گز كند …سنگيني قدم هايش، پرنيان خلوتت را مي لرزاند ….
و آبي آسماني پنجره ات از هراس طوفان،رنگ مي بازد ….

كسي در را مي كوبد … نجوايي بيگانه، سكوت را تا سرحد فرياد به جنون كشيده …
و تو با تماميت وجودت پشت در ايستاده اي …مثل يك "نه" محكم و قاطع …

كسي در را مي كوبد … ميان تصاوير مبهم ذهنت، لبخند پيروزمندانه
" دروغ " را مي بيني آن هنگام كه حرمت خلوتي را درهم مي شكند …
و … از بغض خاطره اي اشك مي بارد … ميان اعتماد كودكانه ديروز و ترديدهاي
خاكستري امروزت چقدر حرف هاي نگفته هست! …. و كسي چه مي داند …

محكم به در تكيه داده اي … مي ترسي از سستي اين حصار كه گاهي
مرز ميان "تو" و "ديگري" را فراموش مي كند ... مي ترسي از سادگي كودكانه اي
كه هنوز مشت هايش را از پندار صميميت آدميان پر مي كند و در زلالي اين تصور ناب
به دنبال مهرباني هاي گمشده مي گردد …
و اين ديوارهاي بلند، تفسير خموشانه همه ترس هاي توست …

كسي در را مي كوبد …

و
آنسوي در

هيچكس
نيست !

درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"