باران می بارد
تو ذوب می شوی
روی گونه های تب دار ِ شهر ...
پنجره ها
هذیان می گویند ...
در این کوچه
_جز چتر های سرگردانی
که از خاطر ِ خیس ِ خیالی دور
می گریزند _
هیچ کس نیست!
اولین تجربه سفر به رشت (مهرماه 1401) - بخش دوم
-
*روز دوم سفر :: چهارشنبه ۶ مهرماه 1401*
به گمانم چهار یا پنج صبح بود که بیدار شدم. بعد از یک خواب طولانی، حالا تمام
سلول های بدنم انگار دوباره انر...
۱ سال قبل
0 نظرات:
ارسال یک نظر