تا اونجایی که یادم میاد ما فقط یه بار اثاث کشی داشتیم ....
اون موقع 11-12 ساله م بود ... هنوز خوب یادمه وقتی همه ی وسائل رو
بردیم من دوباره برگشتم توی اتاقم تا برای آخرین بارببینمش ... یه اتاقِ خالی..
که فقط بعضی تزئیناتِ رنگی ِ کودکانه ام روی دیوارها وسقفش
جا مونده بود.... ترک کردنش خیلی سخت بود ...
احساس دلتنگی عجیبی داشتم .... نه فقط بخاطر اتاقم .... بیشتر برای
خاطراتی که متعلق به اونجا بود ...خاطراتی که نمیشد اونارو بچینی توی
یه چمدون و با خودت ببری ...
روزی که تصمیم بر این شد که از بلاگفا کوچ کنیم، ناخودآگاه دوباره یاد
اون روز افتادم .. فکر کردم خیلی سخته ...آخه عادت کردم به این
چهاردیواری مجازی.... به این دوستان وهمسایه های نادیدنی ...
عادت کردم به این محله ی شلوغ ِ بلاگفا که ازهر دری، صدایی به گوش
میرسه ....
اما حالا که اومدم اینجا، خیلی خوشحالم ... اینجا خیلی امکانات بیشتری
داره ...
ولی خوشحالی من بیشتر از این بابته که این یه جابجایی معمولی نیست ...
ما همه با هم تصمیم گرفتیم بیایم اینجا ..
این خیلی مهمه ...
این یعنی یه اراده ی جمعی ....
یه نیروی باانگیزه برای پیش رفتن ...
یعنی یه امیدواری ِ بزرگ ...
یعنی "ما همه با هم هستیم" !
در رودهای جدایی،
ایمان سبز ماست که جاری است
او می رود در دل مردابهای شهر
در راه آفتاب،
خم می کند بلندیِ هر سرو سرفراز ....
در کوچه ها
حتی اگر هجوم ملخ بود
ما با سپر به کوچه قدم می گذاشتیم
حالا که دشمن ما مخفی است
زندان،
تمام کوچه های خلوت این شهر ...
"خسرو گلسرخی "
پی نوشت: بلاگفا وبلاگمو حذف کرد! نشد لااقل تا 9مرداد نگه ش دارم!
اون موقع 11-12 ساله م بود ... هنوز خوب یادمه وقتی همه ی وسائل رو
بردیم من دوباره برگشتم توی اتاقم تا برای آخرین بارببینمش ... یه اتاقِ خالی..
که فقط بعضی تزئیناتِ رنگی ِ کودکانه ام روی دیوارها وسقفش
جا مونده بود.... ترک کردنش خیلی سخت بود ...
احساس دلتنگی عجیبی داشتم .... نه فقط بخاطر اتاقم .... بیشتر برای
خاطراتی که متعلق به اونجا بود ...خاطراتی که نمیشد اونارو بچینی توی
یه چمدون و با خودت ببری ...
روزی که تصمیم بر این شد که از بلاگفا کوچ کنیم، ناخودآگاه دوباره یاد
اون روز افتادم .. فکر کردم خیلی سخته ...آخه عادت کردم به این
چهاردیواری مجازی.... به این دوستان وهمسایه های نادیدنی ...
عادت کردم به این محله ی شلوغ ِ بلاگفا که ازهر دری، صدایی به گوش
میرسه ....
اما حالا که اومدم اینجا، خیلی خوشحالم ... اینجا خیلی امکانات بیشتری
داره ...
ولی خوشحالی من بیشتر از این بابته که این یه جابجایی معمولی نیست ...
ما همه با هم تصمیم گرفتیم بیایم اینجا ..
این خیلی مهمه ...
این یعنی یه اراده ی جمعی ....
یه نیروی باانگیزه برای پیش رفتن ...
یعنی یه امیدواری ِ بزرگ ...
یعنی "ما همه با هم هستیم" !
در رودهای جدایی،
ایمان سبز ماست که جاری است
او می رود در دل مردابهای شهر
در راه آفتاب،
خم می کند بلندیِ هر سرو سرفراز ....
در کوچه ها
حتی اگر هجوم ملخ بود
ما با سپر به کوچه قدم می گذاشتیم
حالا که دشمن ما مخفی است
زندان،
تمام کوچه های خلوت این شهر ...
"خسرو گلسرخی "
پی نوشت: بلاگفا وبلاگمو حذف کرد! نشد لااقل تا 9مرداد نگه ش دارم!
8 نظرات:
خوش اومدی
آدرسم رو تغییر دادم
اصلاح کن
سلام حانه نو مبارک خانه نو حرف نو
زاده ی عزیز
هر جا بری باهات میام
نگی رفیق نیمه رام
÷نجره ات را گشودم یک سبد گل تقدیمت به رسم هدیه.
آزاده ی عزیز
هر جا بری باهات میام
نگی رفیق نیمه رام
سلام
مبارک
پنجره ات را به سختی باز کردم یک سبد گل تقدیمت به رسم هدیه.
در گذر رهایی...پنجره یی رو به بودن...
سلام.سپاس از اطلاع.موفق باشید.
سلام...خونه نو مبارک...شاید بشه بعضی چیزا رو حذف و نابود کرد ولی عقیده و هدف رو نمیشه
منم وبلگ جدیدم را درست کردم
اما هنوز درگیر درست کردن قالبش هستم
یه کاراییش مونده
لینکشو می گذارم
نظرت در مورد قالب چیه
یه 24 ساعت از من وقت گرفته تا شده این :
http://vatanesabz.blogspot.com/
سلام
خانه نو مبارک
در اسرع وقت آدرس جدید را وارد میکنم .
راستش عادت ندارم به این محیط . نظر گذاشتن در اینجا برام یک جوریه .
نمیدونم چرا نمیتونم اسمم را وارد کنم ؟!
فعلا بای
ارسال یک نظر