چند شعر از محمد شهیدی


1.

تو که غریبه نیستی

ما فقط شماره ی کفش هایمان فرق می کرد

تعداد ریگ هایمان

خرده شیشه هایمان

تو که غریبه نیستی

ما فقط جنسمان فرق می کرد

من از آتش بودم

تو از گل

خطاهایت را

پای من می نوشتند

گناهانت را

پیراهن دریدی

برادرت را کشتی

مرا تبعید کردند!

آشنای من

ما به هم نزدیکیم

مثل دو کهکشان

چند میلیون سال نوری فاصله زیادی نیست!


2.

دستانم

رودخانه ای

که

اندوهت را شست

تنهایی ات را پوشاند

و دکمه های اخمت را گشود

پرتم نکن

چون سیگار نیمه جانی از ماشین

بی آنکه

اوسنه ی لبهایم را

پُکی عمیق زده باشی.


3.

به باغ بیندیش

و زمستان را

از شانه ی دیوار بتکان.


4.

آه

آزادی

پوتین هایمان به تو می خندد.



*شعرها از مجموعه ی "برکه ی کاغذی"


3 نظرات:

قاصدک ۲۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۴:۱۹  

سلام عزیزم، آزاده جونم
خوبی؟؟؟

وای نمی دونی چقدر خوشحالم که بالاخره امروز تونستم برات نظر بذارم بخدا از صبح همه ی فکرم پیش تو بود همش تلاش میکردم که نظر بزارم تا بدونی همیشه مطالب قشنگت رو می خونم...
خیلی خوشحالم که تو فراموشم نکردی...
شعرت قشنگ بود...پرتره ی مرده ناتمام هم زیبا بود مخص.صا همین قسمتی که نوشتی...فیلم نیوه مانگ رو هم دارم دانلود میکنم...


در کل خوشحالم خیلی...
مواظب خودت باش عزیزم

همیشه شاد و موفق باشی

یا علی

درنين ۲۷ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۸  

سلام خانومي
خيلي گل بود.
بهترين ها

درنين ۲۸ دی ۱۳۸۸ ساعت ۳:۴۳  

سلام خانومي
ممنون و يك دنيا ممنون.
خوب و خوش باشي.

درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"