1.
تو که غریبه نیستی
ما فقط شماره ی کفش هایمان فرق می کرد
تعداد ریگ هایمان
خرده شیشه هایمان
تو که غریبه نیستی
ما فقط جنسمان فرق می کرد
من از آتش بودم
تو از گل
خطاهایت را
پای من می نوشتند
گناهانت را
پیراهن دریدی
برادرت را کشتی
مرا تبعید کردند!
آشنای من
ما به هم نزدیکیم
مثل دو کهکشان
چند میلیون سال نوری فاصله زیادی نیست!
2.
دستانم
رودخانه ای
که
اندوهت را شست
تنهایی ات را پوشاند
و دکمه های اخمت را گشود
پرتم نکن
چون سیگار نیمه جانی از ماشین
بی آنکه
اوسنه ی لبهایم را
پُکی عمیق زده باشی.
3.
به باغ بیندیش
و زمستان را
از شانه ی دیوار بتکان.
4.
آه
آزادی
پوتین هایمان به تو می خندد.
*شعرها از مجموعه ی "برکه ی کاغذی"
3 نظرات:
سلام عزیزم، آزاده جونم
خوبی؟؟؟
وای نمی دونی چقدر خوشحالم که بالاخره امروز تونستم برات نظر بذارم بخدا از صبح همه ی فکرم پیش تو بود همش تلاش میکردم که نظر بزارم تا بدونی همیشه مطالب قشنگت رو می خونم...
خیلی خوشحالم که تو فراموشم نکردی...
شعرت قشنگ بود...پرتره ی مرده ناتمام هم زیبا بود مخص.صا همین قسمتی که نوشتی...فیلم نیوه مانگ رو هم دارم دانلود میکنم...
در کل خوشحالم خیلی...
مواظب خودت باش عزیزم
همیشه شاد و موفق باشی
یا علی
سلام خانومي
خيلي گل بود.
بهترين ها
سلام خانومي
ممنون و يك دنيا ممنون.
خوب و خوش باشي.
ارسال یک نظر