مهربانی اش، دلتنگت می کند ... از آنهایی ست که هر چقدر بیشتر سعی میکنی
نادیده اش بگیری، توی تصویر روزانه ی زندگی ات، پررنگ تر می شود ... و چگونه است که
گاهی صمیمیتی از جنس ِ او، اینقدر آدم را غصه دار می کند!
واقعیتش اینست که من تا حالا هیچوقت، تنها با احساسم تصمیم نگرفته ام ... شاید
به همین دلیل می توانم دیگرانی را که گاهی از نظر منطقی سنخیتی با هم نداریم،
در نهایت صمیمیت، فقط در جایگاه یک دوست معمولی ببینم ... اما میان این دوستی ها
و آشنایی ها، گاهی به آدمهایی برمیخوری که مهربانی شان آنقدر شفاف و بی آلایش
است که دلت را می لرزاند ...
و همه چیز آنقدر سخت می شود که دیگر حضورش، حرفهایش و هر چه مربوط به
این دوستی ست، غمگینت می کند!
4 نظرات:
آزاده خانومی، سلام
پس آغاز شد.......
حالا هم که آغاز شد، بهترین ها .
نه درنین عزیز،
حرف ِ ماندن نیست ...
از آن خاطره هاست که باید
گذاشت و گذشت ...
بهترین ها برای تو 8)
سلام.... یه مدت نبودم.... حرف مردم رو خوب نمیفهمم...انگار لهجشون عوض شده....
اینقدر بهم گفتید خبریه که حالا منم
می پرسم...
خبریه!!!
اینجانب شایعه فوت ، ازدواج ، پناهندگی یا آنفلانزای خوکیم رو تکذیب می کنم.....
این مدت امتحان داشتم و بعدشم کلا نبودم ...
زیاد نگرانم نشید....
ارسال یک نظر