... و این است آن امانت که خدا بر زمین و آسمان و کوه ها عرضه کرد
همه از برداشتنش سر باز زدند و تنها انسان برگرفت!
انسان، این عاصی بر خداوند،
که با دستی در دست شیطان: عقل،
و دستی دیگر در دست حوا: عشق،
و کوله بار ِ سنگین "امانت" بر دوش
از بهشتِ بیدردی و برخورداری هبوط کرد
تنها، و در این جهان، غریب!
"عاصی" اما همواره در دغدغه ی "بازگشت"،
اکنون آموخته است که چگونه از "عبادت به "نجات" راه یابد،
و با "تسلیم" در "جبر دلخواه"
ـــ پس از آنکه با عصیان از "جبر کور" رها شد ـــ
از "رنج رهایی بی امید" ش
رها شود.
او ــ که از خدا گریخت ــ
پس از آنکه در کوره های رنج زمین
ـــ آگاهی تنهایی و انتخاب ـــ
امتحان دید و ناب شد،
اکنون راه بازگشت را به سوی خدا،
ـــ دوست بزرگش که در انتظار اوست ـــ
می داند ....
راهی که از
بسوی او، "شدن" وی
می گذرد ....!
***
خدایا! در برابر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشد
مرا با "نداشتن" و "نخواستن"
رویین تن کن!
همه بدبختی های انسان بابت همین دو چیز است:
چون
"داشتن"، انسان را محافظه کار و ترسو می کند
و "خواستن"، انسان را بزدل و چاپلوس!
***
مسموم شد هوای بهشت از این سر به زیرها
ما بچه های سر به هوای جهنمیم!
"دکتر علی شریعتی"
0 نظرات:
ارسال یک نظر