و دو شعر از حسین پناهی


من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آیینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار
من!
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!

***
برای اعتراف به کلیسا می روم
رو در روی علف های روییده
بر دیوار کهنه می ایستم
و همه گناهان خود را یکجا اعتراف می کنم
بخشیده خواهم شد به یقین
علف ها بی واسطه با خدا سخن می گویند!

درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"