تخت جمشید

بالاخره بعد از این یکی دوهفته ی شلوغ و پُر هیاهو و یه مسافرت 4-5روزه و از سرگذروندن

امتحان زبان معافی دانشگاه، حالا دوباره میتونم توی خلوتِ آرومِ این شب سرد پاییزی،

راوی لحظات ِ درگذر باشم ... احساس خوبیه! ... اینکه هر جا بری، توی هر شرایطی که

قرار داشته باشی، آخرش بتونی _حتی اگه شده برای یه مدت کوتاه_ برگردی به

مأمن ِ آروم ِ خودت!

توی این روزهایی که گذشت اتفاقات خوبی افتاد ... و شاید قشنگ ترینش این بود که در

جمع همکلاسی ها، دوستان جدیدی پیدا کردم ... جالبه! با اینکه همیشه دنبال کارای گروهی ام،

اما باز هم هیجان و نشاط اینطور روابط و تعاملاتِ درون گروهی هر بار حس تازه ای را برام

به همراه داره! این آشنایی ها، خیلی زندگی را شاد و متنوع می کنه!

اینبار که رفتیم شیراز، تقریباً با تمام همکلاسی ها آشنا شدیم ... خیلی خوش گذشت ...

مخصوصاً اون شبی که با چندتا از بچه ها دورهم بودیم ... و البته جلسه ی معارفه

بعد از امتحان!

اتفاق خوبه دیگه اینکه توی این سفر بالاخره موفق شدم تخت جمشید را هم از نزدیک ببینم ...

مهدِ تمدن ِ ایران باستان! دیدن این ویرانه ها، حال ِ عجیبی به آدم میده ... از یه طرف اینهمه اقتدار

و اصالت را تحسین می کنی و از طرفی دچار احساس نفرت و سرخوردگی میشی نسبت به

سایه شومی که این تمدن درخشان را ویران کرد و ما را به اینجا رسوند! به نظرم فضاش

خیلی غم انگیز بود ... دیدن اون دیوارهای و ستون های خراب شده یه بغضی را به آدم تحمیل

می کرد ... اصلاً نمیشد بی اعتنا از کنارش گذشت! اما واقعاً خیلی دوست داشتم اینبار حتماً

تخت جمشید را ببینم ... که البته به لطف دوستان شیرازیمون این خواست، برآورده شد!

(حالا فقط مونده پاسارگاد که شاید در سفر بعدی موقعیتش فراهم شد اونجا هم بریم!)









پی نوشت: شنیدیم مسیر شیراز-مشهد قطار هم داره،قرار شد برگشت را اینبار

با قطار برگردیم ... ( حالا بماند که خود شیرازی ها هم وقتی بهشون میگفتم بلیط قطار

دارم، با تعجب می پرسیدن "مگه شیراز مسیر ِ راه آهن داره؟!" )

چشمتون روز بد نبینه! ایستگاه قطار شیراز عبارت بود از یک چادر صحرایی بزرگ

وسط یک بیابان برهوت در 30کیلومتری شیراز!

بماند که 30 ساعت هم توی راه بودیم، این قطار ویژه!!!(روی بلیطمون نوشته بود ویژه!)

به ازای هر 10 دقیقه که حرکت می کرد، 1ساعت به علت نقص فنی توقف داشت!

به دوستم گفتم توی وبلاگم حتماً اینو می نویسم!


اینم نمایی از ایستگاه صحرایی قطار شیراز:


(البته متاسفانه شب بود و نشد عکس واضحتر از این بگیرم !)


5 نظرات:

سی سی وی اس ۲۶ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۲۸  

سلام..به مشهد ...شهر بهشت خوش آمدید...
چقدر پر انرژي....منم شارژ شدم...
همش به خاطر آب وهوا و اون خاصیت منحصر به فرد شیرازه که قبلا هم بهتون گفتم.....!!!
اگه یادتون باشه راه آهن شیراز-تهران یه هفته به انتخابات افتتاح شد که تو مراسم افتتاحیه دچار نقص فنی شد ...الانم مردم شیراز میدونن که فقط جنبه تبلیغاتی داره...
به دوستای جدیدتون هم سلام برسونید...ماروهم از یا نبرید!
عکسایتون هم داره پیشرفت میکنه
به غیر از عکسی که تو تاریکی گرفتید که به نظر میداد زمین شیراز باشه!!!

خاكستر ۲۷ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۵:۵۴  

سلام
انگار شما عاشق سفر و مسافرت هستيد...
خوش باشي...

به اميد آزادي سبز..

مصطفي ۲۷ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۵۵  

سلام
رسيدن بخير،فعلا" ...

مجراد ۲۷ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۴۱  

سلام
به به
خوش بگذره
ایشالا پاسارگاد
موفق و مویید باشید
قطار هم وسیله ی خوبی است

miootest ۲۸ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۶  

سلام خانوم مهندس
رسیدن بخیر ;-)
خاطرات شیرین و بیاد ماندنی ای بود
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی
روزتم با تاخیر مبارک :*

درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"