عادت نکرده ام


عادت نکرده ام

به وقاحت نگاهت،

به حقارت واژه هایت،

و حتی

به این سکوت

که گستاخی ِ تو را

بی پاسخ می گذارد!

عادت نکرده ام

به این حصار که

بر فکرم

ذهنم

آرزوهایم

خواسته هایم

جسمم

تحمیل کرده ای

تا اندک تخطی از آن،

همه دَدمنشی ِ لجام گسیخته ات را

توجیه کند!

عادت نکرده ام

به دیدن تو

بر تصویر هر روز ِ این پیاده روها،

لکه ی ننگی که

در خاطر خیابان

ماندگار شده …

هر روز

در چهره ای تازه

اما

با همان آوای رکیک!

عادت نکرده ام

و این تنها امیدی ست

که رستاخیز رهایی مان را

نزدیکتر می کند!

آنجا که میشود تو را هم

مانند همه ی آن پسمانده های متعفن ِ جاهلیت،

از چهره ی غبارآلودِ شهر

زدود!

پی نوشت: نه به این خاطر که حرفش بدتر از آن چیزی بوده که همیشه

توی خیابان، از کوچک و بزرگِ جماعت مردانی نامحترم میشنویم، بیشتر شاید از سر ِ

یک بغض ِفروخورده که بارها سعی میکنی نادیده اش بگیری و آخرش یک روز تحملت

تمام می شود و دلت می خواهد آن را جایی فریاد کنی!


8 نظرات:

حمید ۱۴ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۴۰  

آب راهش را ورای هر سنگی در رودها پیدا میکند...روشن، محکم و آرام باشی دختر گل...

درنین ۱۵ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۵۱  

سلام خانومی

منظورت کاملا دریافت شد، دلنشین و قشنگ بود.

بهترین ها

مصطفي ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۲۳  

سلام
خدا رو شكر اينجا باز شد واسم،خيلي وقته قسمت نظرات اين وب براي من باز نميشه .. اميدوارم نبودم رو به حساب بي معرفتيم نذاشته باشيد!

به به! چه روز خوبيه اين روز ولي متاسفانه مثل خيلي از روزاي ديگه نمي ذارن زياد به چشم بياد..

مائده کاویانی ۱۸ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۰:۴۴  

و در آستانه این روز سیمین بهبهانی ممنوع الخروج شد
به روزم

Unknown ۱۸ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۲۴  

کاملا مشهود ارتباط دارد قهرمان داستان یک زن است در ثانی زنان امروز از چه چیزی در خیابنها و سطح شهر ناراحت و در عذاب هستند از بوق ماشینها از نگاهها از عاشقهای ناگهانی در سر خیابانها...

خاکستر ۱۹ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱:۰۵  

سلام دوست عزیزم
امیدوارم روزی برسه که تمامی زندانیان آزاد بشوند...
شاد باشی...

به امید آزادی سبز...

ali ۲۳ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۳:۴۰  

سلام خسته نباشيد. با اسامي 192 نفر از زنداني هاي بند 240 اوين به روزم

در پيغام قبلي نوشتم برايتان آگر فيلتر بودم فقط 6565 اولش اسم نداره تا 100 همينطور برويم جلو. سبز باشيد

آرش ۲۴ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰:۳۹  

سلام آزاده خانوم
خوبی ؟
منو یادت هست ؟ من آرش هستم

عطر باران / نوشته های تنهایی

امیدوارم باز هم بیای توی این وبلاگ و نظرمو بخونی
گفتم بیام یادی از دوستای قدیمی بکنم
یک مدتی نبودم و تازه برگشتم و چند وقتی هست که به زندگیم سروسامون دادم

تنها آدرسی که ازت دارم همینه
امیدوارم بخونی
هر جا هستی موفق باشی جانم

درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"