دوشعر از علی عربی (رمائیل)

مردم

خدایا
بارانت را بر این سرزمین بباران
که نامردمانش نه
که مردمش تشنه اند
خدایا
گندمزارانت را در این سرزمین برویان
که نامردمانش نه
که مردمش گرسنه اند
...
این مردم را دوست داشته باش
که بی آنکه چیزی بر لب بیاورند
تو را دوست می دارند
هنگامی که جواب راست ترین مردمانش
گلهای سرخ ... است

جهانی که می خواهم

تنم را آری
دندانهایم را نه
که صدایشان زنده نگاهم می دارند

دستهایم را آری
انگشتانم را نه
که با آنها می نویسم
از کسانی که دوستشان دارم
یا جهانی که می خواهم

پاهایم را آری
رفتن را نه
که می رسند به آرزوهای دوردست

جنگل را آری
درختان را نه
که دوستان من اند در سرسبزی ایام

کویر را آری
ریگهایش را نه
که روزی اقیانوس می شوند
از تنهایی
هوا را آری
نسیم را نه
که نوازش می دهد همه چیز را
حتی صورت سیاهان را
در شب.


پی نوشت: این دو شعر را از کتاب "روزی اقیانوس می شوم از تنهایی"
انتخاب کردم ... امروز اتفاقی توی قفسه ی کتابهای شعر،
نظرم را جلب کرد... فکر می کنم 2-3سال پیش آن را
خریده ام.
قصد داشتم تا بعد از پایان این سیاهکاری سیاسی که ملتی
را سرگرم خودش کرده، هیچ ننویسم .... اما این واژه ها
انگار این روزها شنیدنی ترند!

درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"