یه بار که خیلی ناامید بودم با دوستی صحبت می کردم درباره ی زندگی...و اینکه واقعاً
غایت مطلوب ِ یک انسان کجاست ...همه ی ما شب و روز، تلاش می کنیم به خواسته هایی
دست پیدا کنیم که به نظرمون این پازل مجهول را کامل می کنه ... همه ی ما دنبال موفقیت هایی
هستیم که معنادار بودن ِ سمت و سوی حرکتمان را تایید کنه ... اما آخرش باز هیچ کدوم ِ اینها،
اون روح ِ بیقرار ِ انسانی مون را تسکین نمیده ... انگار این "رسیدن به سرمنزل مقصود"،
در هیچ نقطه ای از زمان و مکان قرار نیست اتفاق بیفته ... همیشه خلائی هست ... همیشه
وسوسه ای برای پیشتر رفتن، تو را میکشونه به راهی از پس ِ راهی دیگه!...
انگار که هیچ پایانی براش نیست ...
داشتم به این دوست می گفتم که همین هدف ِ دور از دسترس، آنقدر برای من گنگ و مبهم
شده که دچار یک نوع احساس سرگردانی شدم ... و گاهی اصلاً نمی دونم رسیدن
به این اهداف و خواسته های انسانی واقعاً میتونه دغدغه ی معنادار بودن زندگیم را پاسخگو باشه...
معمولاً بی پاسخ ماندن این پرسش های ذهن، آدم را دچار نوعی کرختی و ناامیدی می کنه...
این دوست، در جواب من اشاره ای کرد به داستان سیمرغ عطار ....
و آن دسته ی بزرگ پرندگان که برای یافتن سیمرغ به سمت کوه قاف رفتن...
می خواستن سیمرغ بزرگ و توانا را راضی کنن تا با آنها بیاد و رهبری جامعه شون
را برعهده بگیره .... مسیر سختی درپیش بود ... در میانه ی سفر، بعضی ها خسته شدند ...
عده ای ناامید...و خلاصه خیلی هاشان وسط راه جاماندند ...
اما وقتی به قله ی قاف رسیدند از آن پرنده ی آرمانی هیچ خبری نبود ...
اونوقت هدهد، که داناترین پرنده در جمع هستش، خطاب به بقیه میگه:
"به خودتون نگاه کنید... ما الان 30 مرغ هستیم ... سی مرغی که سختی های
این سفر را تا به مقصد، تحمل کردیم ...
سیمرغ، تعبیر ِ قدرت ِ اراده و ایستادگی ماست!"
حالا حکایت شکست ها و موفقیت های ما هم همینه ... اگر تونستی
بعد از هر زمین خوردن، زود خودت را جمع و جور کنی و بلند شی،
میتونی امیدوار باشی که این هدف ها و خواسته ها بالاخره روزی
دست یافتنی خواهند شد ... اما اگر نشستی و تا آخر غصه خوردی،
میشی شبیه اون پرنده هایی که از ادامه ی سفر جاموندن ...
راستش دیروز خیلی ناراحت بودم ... بعد از چندسال کلنجار رفتن با
اینهمه درس، اونم توی یه رشته ی جدید .... خدا میدونه واسه تک تک درسهاش
چقدر سختی کشیدیم .... کلاسای دانشگاه آزاد ... دانشکده مهندسی خودمون ...
کلاس کنکور .... منابع درسیش ... تست ...
بعد آخر ِ اینهمه زحمت و انتظار میشه مجازی دانشگاه شیراز!
البته خب وقتی این گرایش فقط 16تا حق انتخاب داره که 14تاش
روزانه و شبانه های تهرانه و 2تاش هم مجازی، دیگه چه انتظاری!
سعی خودمو کردم ... بیش از این نشد ... باید باهاش کنار اومد..
حالا وقتشه که دوباره برنامه ریزی کنم .. برای ادامه ی مسیر...
یک شروع دوباره در فصلی نو!
پی نوشت: این صبر و انرژی دوباره را بیشتر مدیون دوستان ِ خیلی خوبم هستم ...
دیروز از همه جا برام جملات امیدوارکننده میرسید .... همدردی و دلگرمی بچه ها
اگه نبود شاید به این زودی نمیتونستم باهاش کنار بیام ... اینقدر sms فرستادن و
پشت تلفن از زمین و زمان،دلیل و برهان آوردن که اصلاً یادم رفت برای چی ناراحتم!
خیلی دوستشون دارم ...خیلی!
غایت مطلوب ِ یک انسان کجاست ...همه ی ما شب و روز، تلاش می کنیم به خواسته هایی
دست پیدا کنیم که به نظرمون این پازل مجهول را کامل می کنه ... همه ی ما دنبال موفقیت هایی
هستیم که معنادار بودن ِ سمت و سوی حرکتمان را تایید کنه ... اما آخرش باز هیچ کدوم ِ اینها،
اون روح ِ بیقرار ِ انسانی مون را تسکین نمیده ... انگار این "رسیدن به سرمنزل مقصود"،
در هیچ نقطه ای از زمان و مکان قرار نیست اتفاق بیفته ... همیشه خلائی هست ... همیشه
وسوسه ای برای پیشتر رفتن، تو را میکشونه به راهی از پس ِ راهی دیگه!...
انگار که هیچ پایانی براش نیست ...
داشتم به این دوست می گفتم که همین هدف ِ دور از دسترس، آنقدر برای من گنگ و مبهم
شده که دچار یک نوع احساس سرگردانی شدم ... و گاهی اصلاً نمی دونم رسیدن
به این اهداف و خواسته های انسانی واقعاً میتونه دغدغه ی معنادار بودن زندگیم را پاسخگو باشه...
معمولاً بی پاسخ ماندن این پرسش های ذهن، آدم را دچار نوعی کرختی و ناامیدی می کنه...
این دوست، در جواب من اشاره ای کرد به داستان سیمرغ عطار ....
و آن دسته ی بزرگ پرندگان که برای یافتن سیمرغ به سمت کوه قاف رفتن...
می خواستن سیمرغ بزرگ و توانا را راضی کنن تا با آنها بیاد و رهبری جامعه شون
را برعهده بگیره .... مسیر سختی درپیش بود ... در میانه ی سفر، بعضی ها خسته شدند ...
عده ای ناامید...و خلاصه خیلی هاشان وسط راه جاماندند ...
اما وقتی به قله ی قاف رسیدند از آن پرنده ی آرمانی هیچ خبری نبود ...
اونوقت هدهد، که داناترین پرنده در جمع هستش، خطاب به بقیه میگه:
"به خودتون نگاه کنید... ما الان 30 مرغ هستیم ... سی مرغی که سختی های
این سفر را تا به مقصد، تحمل کردیم ...
سیمرغ، تعبیر ِ قدرت ِ اراده و ایستادگی ماست!"
حالا حکایت شکست ها و موفقیت های ما هم همینه ... اگر تونستی
بعد از هر زمین خوردن، زود خودت را جمع و جور کنی و بلند شی،
میتونی امیدوار باشی که این هدف ها و خواسته ها بالاخره روزی
دست یافتنی خواهند شد ... اما اگر نشستی و تا آخر غصه خوردی،
میشی شبیه اون پرنده هایی که از ادامه ی سفر جاموندن ...
راستش دیروز خیلی ناراحت بودم ... بعد از چندسال کلنجار رفتن با
اینهمه درس، اونم توی یه رشته ی جدید .... خدا میدونه واسه تک تک درسهاش
چقدر سختی کشیدیم .... کلاسای دانشگاه آزاد ... دانشکده مهندسی خودمون ...
کلاس کنکور .... منابع درسیش ... تست ...
بعد آخر ِ اینهمه زحمت و انتظار میشه مجازی دانشگاه شیراز!
البته خب وقتی این گرایش فقط 16تا حق انتخاب داره که 14تاش
روزانه و شبانه های تهرانه و 2تاش هم مجازی، دیگه چه انتظاری!
سعی خودمو کردم ... بیش از این نشد ... باید باهاش کنار اومد..
حالا وقتشه که دوباره برنامه ریزی کنم .. برای ادامه ی مسیر...
یک شروع دوباره در فصلی نو!
پی نوشت: این صبر و انرژی دوباره را بیشتر مدیون دوستان ِ خیلی خوبم هستم ...
دیروز از همه جا برام جملات امیدوارکننده میرسید .... همدردی و دلگرمی بچه ها
اگه نبود شاید به این زودی نمیتونستم باهاش کنار بیام ... اینقدر sms فرستادن و
پشت تلفن از زمین و زمان،دلیل و برهان آوردن که اصلاً یادم رفت برای چی ناراحتم!
خیلی دوستشون دارم ...خیلی!
پی نوشت: تمرینای گروه دف مون هم دوباره داره برپا میشه ...
آخ که چقدر دلم تنگ شده برای اونهمه سروصدای گروه نوازی ها!
اینم یه اتفاق خوب!
4 نظرات:
سلام آزاده جون
شما هم حتما براي من دعا كن كه محتاجم به دعا!
من خيلي هم نوازي هاي گروه دف رو دوست دارم!
خيلي دوست دارم كلاس دف هم برم!
ولي فعلا ويولن به حدي فكرم رو مشغول كرده كه فرصت فكر كردن به ساز ديگه اي رو ندارم!!!
سلام...
اصلا مهم نیست !! هیچ چیز تو دنیا مث درس خوندن سخت نیست... اصلا احتمال قبولی پنج شیش درصده ...
اینم دلگرمی!
چیه... همینه دیگه... کسایی که قبول شدن که هی دم به دقیقه پست جدید نمذاشتن...این همه دغدغه سیاسی - اجتماعی -اقتصادی! نداشتن
امیدوارم واسه روز بعد از اعلام نتایج من جبران کنی
اصلا یه چیز مگه نتایج اومده ؟ مگه فردا قرار نیست بیاد!!!!
کاش منم به غیر درس خوندم توانایی دیگه هم داشتم مث دف نوازی
موفق باشی
سلام دیروز می خواستن بگم من از پست دیروزت هیچی نفهیمدم اما امروز با این توضیح خیلی چیزها فیهمیدم
من می گم همون مجازی را ادامه بده و تلاش کن برای جاهای بهتر قبول بشی بعد یک مطلبی تو فکر میکنی در ایران قبول شدن در کنکور چقدر محصول درسخواندن ما است .بعد چه رشتهای قبول شدی تو شیراز
زیاد به تلاش خودت شک نکن... توی کنکور ایران تلاش زیاد مهم نیست.. نمیدونم میخوای مجازی بخونی یا نه/؟؟ ولی در هر حال موفق باشی.. این رو بدون رتبه های تک رقمی امسال ارشد به دلیل ستاره دار بودن مردود شدند... و به جاشون افراد معلوم الحال رفتند
ارسال یک نظر