دو شعر از بیژن نجدی


خورشيد

ديروز که می‌آمدم از نيمه‌ی دوم قرن بعد
ديدم که نور آهسته می‌ريزد
صدا آهسته می‌گذرد
آهسته‌تر بسيار
از گريه‌ی تنهايان
حتا ديدم که ريش و سبيل زمين
موهای منظومه‌ی شمسی سفيد شده است
و خورشيد با چشمانش پر از آب مرواريد
به آفتاب‌گردانی می‌نگرد
که پلاستيکی‌ست.

کسی مي‌داند؟

کسی می‌داند
شماره شناسنامه‌ی گندم چيست؟
کدامين شنبه
آن اولين بهار را زاييد؟
يک تقويم بی پاييز را
کسی مي‌داند از کجا بايد بخرم؟
هيچ‌کس باور نمی‌کند که من پسرعموی سپيدارم
باور نمی‌کنند
که از موهايم صدای کمانچه می‌ريزد
کسی می‌داند؟
گروه خون جمعه‌ای که افتاده روی پل امروز
پل حالا
پل همين لحظه
O منفی‌ست؟
A يا B؟
يا AB؟

"بیژن نجدی"


درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"