چهره هایی گرفته و عبوس


از اتوبوس که پیاده می شویم هنوز سرگیجه دارد ... خودش هم
نمی داند چرا یکدفعه اینقدر حالش بد شد ... شاید بخاطر شلوغی و هوای گرفته ی
اتوبوس بود ... بهرحال ترجیح می دهدبرگردد خانه و کمی استراحت کند، اما پیشنهاد
می کند قبلش کمی راه برویم تا حالش بهتر شود ...

" دقت کردی به چهره های آدمای توی اتوبوس؟ چقدر گرفته و عبوس اند؟
طوری که فکر می کنی همین چند لحظه پیش با کسی دعوا کردن!.."

این را بی مقدمه می گوید ... از حرفش در آن حال ِ بی رمقی، خنده ام می گیرد ...

" تو با اون حالِت، کی فرصت کردی بقیه رو ببینی؟ "
" فهمیدن این موضوع کار سختی نیست ... کافیه یه بار به صورتِ
تک تکشون نگاه کنی ... فقط یه نگاهِ گذرا! "

راست می گوید ... من هم تا حالا چند بار به این مساله فکر کرده ام ..
مردم این روزها انگار حتی حوصله خودشان را هم ندارند ... اصلاً روزی نیست
که توی همین اتوبوس، دعوا وبگومگویی نبینی ... گاهی حتی سر و صدای بچه ای کوچک،
بهانه ای می شود برای یک دعوای مفصل!
یادم هست یکبار راننده، خانمی را بخاطر سر و صدا و شلوغی بچه ی
2-3 ساله اش _بعد از کلی بد و بیراه گفتن_وسط راه از اتوبوس پیاده کرد ...
آن هم ساعت 9شب ... (و تازه بقیه مسافران هم هر چه به دهنشان می رسید به آن خانم گفتند..
فقط بخاطر اینکه بچه کوچکش سر و صدا می کرد!!!)
به نظر می رسد این ساده ترین راهی ست که اکثریت آدم ها آن را انتخاب می کنند ...
اینکه ناراحتی ناشی از مشکلات روزانه شان را سر ِ یکی از جنس خودشان بکوبند ... یعنی
اگر یک لحظه به این فکر کنند که آن دیگری هم درگیر چنین مشکلاتی هستشاید رفتار
عاقلانه تری داشته باشند ...و اگر ریشه ای تر به قضیه نگاه کنند و دنبال علت این نابسامانی ها
باشند، متوجه خواهند شد که باید دنبال راه حلی اساسی بود ...
حالا جالب اینجاست که اگر از همین آدم ها بخواهی که در فلان اعتراض برای حقوقی
ضایع شده، شرکت کنند یا حتی عکس العملی نشان دهند، اکثراً پا پس می کشند که
" ای بابا!سری که درد نمیکنه رو که دستمال نمی بندند!"
و آخرش باز همان عده جوانی می مانند که همیشه باید جور ِ سکوت ِ بقیه را بکشند و هزینه ی
اینطور اعتراضات را هم خودشان پس بدهند... در صورتی که اگر همین مردم، کمی ،فقط کمی،
با این جمعیت معترض همراهی می کردند الان اوضاع خیلی بهتر بود...
اما چه می شود کرد...
وقتی هنوز عده ای ساده لوحانه، دل خوش کرده اند به آن برگه های سهام عدالت
(که اصلاً معلوم نیست کی قرار است پرداخت شود و تازه به فرض هم که بدهند مگر چقدر است
که بشود با آن گره ای را باز کرد) یا آن چند قلم کالا که کاهش قیمت داشته ... و تا حرف می زنی،
تشر می زنند که " ببین اوضاع دارد بهتر می شود، شما زیادی بدبین هستید! "
و آدم میماند که چطور برایشان از خبرها و اتفاقات ناخوشایندی بگوید که هر روز بیخ گوششان
رخ می دهد و آنها ازشان بی اطلاعند ...ازحرفهایی که نه توی تلویزیون گفته می شود و نه در
رادیو و نه حتی توی آن روزنامه که هر روز صبح می خواندش!

پی نوشت: فرصت زیادی تا روز 8مارس باقی نمانده ... 2سال پیش
خبرنگار ماهنامه زنان، گزارش جالبی تهیه کرده بود درباره ی
میزان اطلاع مردم از این روز ... و حالا من دوست دارم این
سوال را از شما که این وبلاگ را می خوانید بپرسم:
چقدر درباره ی 8مارس می دانید؟ و از برگزاری مراسم
بزرگداشت آن در ایران؟
به نظر شما دلیل اینکه این روز آنقدرها که باید، مورد توجه
مردم نیست چه می تواند باشد؟
و چرا این روز جهانی در تقویم های ما ثبت نمی شود
درحالی که مثلاً روز جهانی کارگر در تقویم هست؟


درباره من

عکس من
آرام آرام خواهيد مرد اگر سفر نكنيد، اگر كتاب نخوانيد،اگر به صداهاي زندگي گوش فرا ندهيد، اگر آنچه مي كنيد را ارزيابي نكنيد، آرام آرام خواهيد مرد اگر بنده عادت هاي خود شويد، و هر روز بر همان مسيرهايي كه پيوسته مي رويد، برويد ... اگر مسير خود را عوض نكنيد، اگر لباس هايي به رنگ هاي مختلف نپوشيد و با كساني كه نمي شناسيد صحبت نكنيد امروز زندگي كردن را آغاز كنيد! امروز دل را به دريا بزنيد ! كاري انجام دهيد ! به خودتان اجازه ندهيد كه آرام آرام بميريد و فراموش نكنيد كه همواره بانشاط باشيد! "پابلو نرودا"